بيا امشب هم بيا همان جايي که هميشه کام ميدادي. چراغ هم نياور. هيچ انساني قرار نيست بيايد. بيا با همان دست هميشگي. چند شب ديگر دوهزار وپانصد و سي پنج باري را که قرار گذاشتي با خودت که اگر شش در شدي نيايي به پايان ميرسد. با همه توانت بازي کن بلکه اين اتفاق ديرتر شود. براي همين روزهايت دارم فکري ميکنم. از جنس اينکه بازي گوشيهايت براي بودن زير يک سقف نبوده متاسفم. براي اينکه فکر ميکردي، ته حرفهايت ديد ميزدي که در آينده که دردت گرفت کسي سر زاييدنت نباشد. چه فکر کودکانهاي. جدي نرخ روزانه انباشتن دوستيها را هم درنظر بگيري اين قدر کم است ؟
No comments:
Post a Comment
دیوار نویس